رها آزاد
شبا ساعت 12 که میشه سه تا نخاله میان اون گوشهی حیاط زیر درخت سیب آفت زدهی بینوا میایستن به حرافی و سیگار دود کردن.
دیوارای حیاط خلوت بلنده و هوا راکد؛ دود میپیچه و درست از پنجرهی به ناچاری گشودهی اتاق گرم و خفه و خاموش من میاد تو...درست همون چیزی که ازش بیزارم...
باید یه بلایی سر اون سه کلهپوک بیارم...یه بلایی که دیگه دست ازین مراسم مرگ با کارت دعوت وپست سفارشیشون بردارن.
یه جریمهی نقدی برای هر عدد سیگار لعنتی که بعد از 12 نیمهشب توی حیاط دود بشه...فکر کنم رگ اصفهانیشون بکشونتشون توی کوچه واسه سیگار آخر شب...آدم که نمیشن...لااقل من از شر دودشون خلاص میشم ...